|
4 فروردين 1392برچسب:, :: 9:42 :: نويسنده : مهدی
یه روز می خوام برم آموزش و پرورش، پول تمام پنجشنبه هایی که رفتم مدرسه رو بگیرم - فقط یکی از خودمون میتونه روزی چندن ساعت برنامه آشپزی نگاه کنه و چندتا دفتر هم پر کرده باشه و آخرش همون کوکوسبزی همیشگی رو برای شام درست کنه - از مامانم درخواست می کنم یا وقتی من خونه م، سیب زمینی سرخ کرده درست نکنه، یا وقتی درست می کنه هی به من نگه این مالِ قیمه س، ناخونک نزن - خیلی وقته فکرم به این مشغول شده که همه پرنده ها نر و ماده شون یه اسم داره ... چرا مرغ و خروس دوتا اسم متفاوت دارن؟ - سن من بستگی به خواست مامانم داره. یه وقتا می گه «تو دیگه بچه نیستی، این کارا چیه؟ از تو بعیده» یه وقتا هم می گه «تو هیچی حالیت نیست ... بچه ای هنوز، این چیزا رو نمی فهمی!» - یه سری هستن وقتی به سرعت گیر می رسن تقریبا از ماشین پیاده می شن، دو سرشو می گیرن می ذارنش اونور سرعت گیر که یه وقت ماشین آسیب نبینه - انواع جواب دادئن اس ام اس بعضیا: یه عده هستن یه دقیقه جواب می دن تپل درست حسابی، آدم حس می کنه رو در رو وایساده قشنگ داره باهات حرف می زنه. برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |